گزارشگر:نظری پریانی - ۰۲ قوس ۱۳۹۸
بخش دوم/
صلح نیز باید آموزش داده شود تا به فرهنگ صلح دست پیدا کنیم چون بدون نهادینه کردن صلح در فرهنگ جامعه نخواهیم توانست به تفکر فردی و جمعی، نهادهای ملی و مدنی، قوانین، مقررات، عرفها و ساختارهای اجتماعی صلحآمیز دست یابیم و بدون آنها نیز هر صلحی رو بنایی و ناپایدار است، برای رسیدن به صلح راههای متفاوتی وجود دارد و آموزش به علت اثرات ماندگار و اساسی خود سرآمد آن راههاست اما چه آموزشی ما را به صلح میرساند؟ مسلماً آموزشی که زیربنای صلح را میسازد و زیر بنای صلح نیز حقوق بشر است هرچند حق بر صلح نیز از حقوق بشر است.
برای حل معضل جنگ و خشونت، مهمترین راهحل ایجاد آگاهی و هوشیاری از مخاطرات و نتایج نامطبوع چنین برخوردهایی میان انسانها و نیز میان جوامع است. تنها آموزش است که میتواند بهطور اصولی و اساسی دیدگاهها و رفتارها را اصلاح کند و فرهنگی مبتنی بر صلح ایجاد نماید.
صلح بهعنوان یک پدیده اجتماعی در هر جامعهیی از نظام ارزشی ویژهگیهای فرهنگی، اجتماعی و تربیتی جامعه تبعیت میکند زیرا این گروه از پدیدهها مستقیماً توسط یک جامعه به وجود آمده و نتایج و عواقب آنها بهوسیله همان جامعه احساس میشود. (نیاورانی، ۱۳۹۱: ۱ و ۱۰) این امر ما را به سمت توجه بیشتر به اشتراکات انسانی سوق میدهد، به معنای دیگر تمرکز بر اشتراکات انسانی ما را بهسوی صلح رهنمود میشود و مهمترین این اشتراکات حقوق بشر است زیرا که ریشه در تمام مکاتب بزرگ فلسفی جهان داشته و مبنای نهضتهای آزادیخواهانه و مساواتطلبانه در تمام جهان بوده و هست. (امیر ارجمند،۱۳۷۸:۱۵۹)
همچنین این اشتراکات ما را بهسوی یک همبستگی جهانی سوق میدهد که در آن صلح تنها هدف نیست بلکه هم هدف وهم وسیله است، زیرا بسیاری از حقوق را نمیتوان محقق ساخت مگر در زمان صلح و احقاق حقوق بشر نیز قدم بزرگی بهسوی صلح پایدار است. (اسلامی۱۳۸۵: ۸۶-۱۱) در واقع صلح و حقوق بشر در این دیدگاه لازم و ملزوم هم هستند که این موضوع تحت عنوان حق بر صلح در نسل سوم حقوق بشر تجلی یافته است، البته این مطالب نباید ذرهیی از اهمیت بومیسازی آموزههای حقوق بشری در هر فرهنگ کم کند. در آموزش حقوق بشر نیز مانند آموزش صلح بیشتر مفهوم صلح مثبت مدنظر متصدیان آموزش است، در این صورت وقتی صحبت از صلح میکنیم مقابله با انواع و اقسام خشونتها موردنظر است، ما در این قسمت آموزش حقوق بشر را بهعنوان استراتژی کارآمدی در مقابله با عوامل تهدیدکننده صلح مورد بررسی قرار میدهیم.
آموزش حقوق بشر برای ایجاد صلح در دو دورۀ مشخص در نظر گرفته میشود.
۱- در دوران بعد از جنگ ۲- در حالت عادی
در حالت اول صلح یعنی نبود جنگ و تمام تلاشها در جهت جلوگیری از ادامۀ خشونت و ایجاد یک بستر مناسب جهت حل مسالمتآمیز مناقشه و حفظ وضعیت موجود میباشد و بر دو مفهوم، برقراری صلح و رفع جنگ و حفظ صلح و امنیت بینالمللی دلالت دارد که در واقع نفی جنگ است.
در حالت دوم مفهوم تحکیم صلح مدنظر است؛ یعنی نباید منتظر بمانیم تا مشکلات به حد بحرانی (جنگ، خشونت، فقر و…) برسد و سپس به رفع آنها اقدام کنیم. بلکه باید پیشاپیش مشکلات را شناسایی کرد و به رفع آنها اقدام کنیم. (صلح مثبت) آموزش حقوق بشر در این دوره از چند جهت به استقرار صلح کمک میکند:
۱- توجه به اشتراکات انسانی بین اقوام مختلف و تأکید بر وجه انسانی افراد مختلف
۲- هدف قرار دادن مفاهیم و نهادهایی است که در واقع در فرهنگ و آداب و رسوم ممکن است سرکوبگر باشد، یعنی خشن هستند و تولید نفرت، پیشداوری و خشونت میکنند و صلح را پیش از پیش شکننده میسازد شناسایی و اصلاح کنیم. (اسلامی۱۳۸۵: ۸۶-۱۱)در این کار معیار ما احترام به حقوق بشر و شأن انسانی او میباشد تا جامعه به سمت صلح پایدار پیش برود و صلح در آن نهادینه شود. (اسلامی و همکاران،۱۳۹۳: ۱۲۳-۱۱۹)
مبحث ۳- نقش آموزش حقوق بشر در تقویت آموزش صلح
آموزش صلح، نیازمند آموزش حقوق بشر است. هستۀ مفهومی صلح، کنترل، کاهش و حذف خشونت است و هستۀ مفهومی حقوق بشر، شناسایی، تکمیل و جهانیسازی کرامت انسانی است. حقوق اقتصادی، اجتماعی فرهنگی، مدنی و سیاسی، میتوانند در راه تحقق صلح مثبت، بهترین فضا را برای احتراز از بروز درگیری فراهم کنند. (جی و همکاران،۱۹۹۷: ۱۱)
بهطور کُلی دو برداشت از مفهوم صلح وجود دارد. مفهوم صلح منفی که آن را به حد یک وضعیت فقدان جنگ پایین میآورد و مفهوم صلح مثبت که به معنای فقدان جنگ، همراه با عوامل و ضمانتهایی است که آن را سازنده، عدالتمند و دموکراتیک میگرداند میباشد. در وضعیت دوم صلح یک پدیدۀ ایستا نیست بلکه یک هدف پویای جوامع ملی و بینالمللی است. (شایگان،۱۳۷۹: ۵)
آرچیبالدمک لیش یکی از نویسندهگان اساسنامۀ یونسکو معتقد است «صلح مورد نظر اساسنامۀ یونسکو یک جریان و مجموعه شرایط است، نه یک هدف ساکن که گهگاه به دست میآید و از دست میرود. صلح وضعیتی است ناشی از اعتماد متقابل، هماهنگی در مقصود و همکاری در اقداماتی که در پرتو آن زن و مرد از یک زندهگی رضایتبخش برخوردارند. به یُمن آن از طریق برقراری هدفمند و پویای نظم انسانی و اجتماعی میان مردم جهان از وقوع جنگ پیشگیری میشود و همچنین گرایش به جنگ از طریق دستیابی به رشد محتوی و انسانی مستثنا میشود. (یونسکو، ۱۳۷۸: ۳)
همچنین در اولین پاراگراف اعلامیه جهانی حقوق بشر آمده است: «شناسایی تحقیق ذاتی بشر و حقوق برابر لایتجزای همه خانواده بشر، بنیان آزادی، عدالت و صلح در جهان است». (اعلامیه جهانی حقوق بشر) که این خود نشانگر توجه به ارزشهای صلح مثبت در همان سالهای اولیه پس از پایان جنگ دوم جهانی میباشد. در ماده ۲ اعلامیه در مورد حق مردم نسبت به صلح میخوانیم: پیشبرد صلح و امنیت بینالمللی مستلزم اقدام مداوم و مثبت دولتها در زمینه پیشگیری از جنگ، رفع هرگونه تهدید بر صلح از جمله تهدید هستهیی، فیصلۀ مخاصمات از طریق مسالمتآمیز، خلع سلاح، احترام به انکشاف اقتصادی کشورها، ترویج حقوق و آزادیهای بشر، استعمارزدایی طبق اصل تعیین سرنوشت، رفع تبعیض نژادی و آپارتاید، ارتقای کیفیت زندهگی، پاسخگویی به نیازهای انسانی و حمایت از محیطزیست داشته است. (اعلامیه حق بر صلح،۱۹۸۴)
آموزش صلح یک جنبش گستردۀ جهانی، رشتهیی متفاوت و دایماً در حال تغییر است. آموزش صلح با نامها و رویکردهای مختلفی تدریس میشود مانند حل تعارض، آموزش چند فرهنگی، آموزش انکشاف، مطالعات نظم جهانی و اخیراً آموزش محیطزیست. هر یک از این رویکردها، گروه ویژهیی از مشکلات را که منجر به بیعدالتیها، تعارضات و جنگها شده است مخاطب قرار میدهند؛ اما آنچه در همه این رویکردها مشترک است خاصیت پیشگیرانه این آموزشها میباشد. همچنین بهطور کُلی همه آموزشهای صلح باید دارای ویژهگیهای زیر باشند:
۱٫ آموزشها باید حساس به هنجارها و فرهنگهای سنتی باشند؛
۲٫ استفاده از فناوری برای ایجاد هماهنگی برنامههای آموزشی برای صلح باارزشها و سنتها و فرهنگهای جوامع؛
۳٫ گسترش مفهوم دانشجویان بالقوه برای شامل ساختن تمام افراد برای فعال شدن؛
۴٫ استفاده از منابع آموزشی مقتضی محلی و روشهای تقویت تنوع و بهبود فرایند انتقال و پایدار صلح؛
۵٫ ادغام مفاهیم محیطزیستی و امنیت انسانی و ایجاد صلح ساختاری و حل تعارض و آشنایی با مهارتها؛
۶٫ آموزش ارتباطات غیر خشونتبار؛
۷٫ ظرفیتسازی نهادهای ارتباطی با آموزشهای تخصصی برای تقویت فرهنگ صلح. (مصفا،۱۳۸۴:۳۱)
بازهم نمونههایی از ارتباط آموزش حقوق بشر با صلح و امنیت بینالمللی قابل ذکر است:
از جمله، مدیر بخش حقوق بشر در السالوادور، طی گزارشی که به دبیر کُل، مجمع عمومی و شورای امنیت تقدیم میدارد به نقش اطلاعرسانی و آموزش حقوق بشر در ایفای تعهدات مندرج در توافقنامۀ صلح اشاره دارد. در اکتبر ۱۹۹۴ در ژنو در جریان کار کنفرانس بینالمللی آموزش، پیشنهادهای در مورد آموزش صلح ارایه گردید:
الف) آموزش و اعمال میانجیگری و حلوفصل درگیری در نظامهای مکاتب، بین کارکنان و متعلمان و تسری آن به سایر بخشهای جامعه.
ب) ارتباط فعالیتهای مکاتب به فعالیتهای مستمر در جامعه که مشارکت همگانی را در فرهنگ و انکشاف ارتقا می بخشد.
ج) گنجاندن اطلاعاتی دربارۀ نهضتهای اجتماعی صلح و عدم خشونت، دموکراسی و انکشاف منصفانه در برنامههای درسی.
د) تسری مفهوم جامعه نه صرفاً به تمام ملتها بلکه همچنین به تمام حیات روی سیاره زمین باهدف حفظ تنوع فرهنگی جهان و محیطزیست نسلهای آینده.
ه) بررسی و نوسازی سیستماتیک برنامههای درسی، بهمنظور تضمین برداشت صحیح از تفاوتهای قومی، نژادی و فرهنگی که برابری و سهم منحصر بهفرد آنها در تقویت ارزشهای مشترک مورد تأکید باشد.
و) بررسی و نوسازی نظاممند آموزش تاریخ، با تأکید بیشتر بر تحولات اجتماعی غیر خشونتآمیز و توجه ویژه به نقش زنان در تاریخ.
ز) آموزش علوم به ترتیبی که ارتباط آن بافرهنگ و جامعه همچون ابزاری که میتواند برای جنگ یا صلح، بهرهکشی یا همکاری در انکشاف بهکار آید. (ساعد وکیل، حقوق بشر،۱۳۸۳:۲۵۸- ۲۵۷)
آموزش صلح توجه بیشتری به برقراری صلح و مشکلات حقوق بشر داشته و متمرکز بر صلح منفی بوده است، به این معنا که بیشتر به بررسی در جهت حفظ دلایل و علتهای جنگ پرداخته است تا توجه به ایجاد کردن شرایط صلح.
آموزش حقوق بشر برخی از همان اهداف هنجاری که توسط آموزش صلح تقویت و حمایت میشوند را تفهیم میکند. همچنین یک عملکرد مفیدی برای تکمیل و اعمال اشکال متفاوت آموزش صلح دارد. آموزش حقوق بشر هنگامی کامل است که برای فراگیران دانش و فرصتهایی برای عملکرد ویژه فراهم آورد. آموزش حقوق بشر تجویزی است. همچنین هستۀ مرکزی مفهوم آموزش حقوق بشر عبارت است از: حیثیت انسانی، شناسایی، اجرا و جهانی ساختن آن و هسته مرکزی مفهوم آموزش صلح، خشونت، کنترل، کاهش و محو آن است، بنابراین مفهوم حقوق بشر بسیار قابل تطبیق بامطالعه صلح مثبت میباشد. (ریردون،۱۹۹۷: ۲۲- ۲۱)
مطمیناً محققان صلح و فعالان حقوق بشری همگی موافق هستند که خشونت در همه اشکال حمله به کرامت و منزلت انسانی میباشد. اکنون پژوهشهای صلح چندین شکل از خشونت را شناسایی کردهاند: خشونت فیزیکی یا رفتاری ، شامل جنگ و سایر انواع کاربرد مستقیم زور برای نابودی یا تضعیف ملت، گروه یا فرد دیگر؛ خشونت ساختاری که به فقر و محرومیتهایی اشاره میکند که ناشی از ساختارهای ناعادلانه و غیرمنصفانه اجتماعی و اقتصادی هستند؛ خشونت سیاسی نظامهای استبدادی که مخالفین و افراد فقیر و ضعیف را به بردهگی کشانده و مرعوب و من کوب میسازند؛ و خشونت فرهنگی ، بیارزش ساختن و تخریب هویت انسانی و شیوههای زندهگی خاص، خشونت نژادی، جنسی، فرقهیی، ایدئولوژی استعماری و سایر اشکال انحصار معنوی که تهاجم، تساهل، نابرابری و استبداد را توجیه میکند.
Comments are closed.